یکی از دلایل آشکار این امر، دسترسی به تجربه جمعی همه اعضاست. گورجیف می گوید: «یک فرد شروع به جمعآوری مواد (مطالب) حاصل از مشاهده خود میکند. بیست نفر بیست برابر بیشتر مواد خواهند داشت.» دلیل دیگر، احتمال بالاتر بقای هدف است. افرادی که در صورت تنها ماندن به راحتی می توانند خود را فریب دهند، به سختی می توانند دیگران راجهت موافقت با نظرات ذهنیشان متقاعد کنند.
یک مزیت کمتر آشکار ( و نه کم اهمیت) کار گروهی، چالشی است که در معاشرت با دیگران وجود دارد، از قبیل: خدمت به نیازهای دیگران، تحمل مظاهر ناخوشایند آنها، و ایجاد هماهنگی برای اختلافات اجتناب ناپذیر. در راه چهارم، اینها به اندازه هر تمرین عملی آن جدایی ناپذیر هستند. پیتراوسپنسکی می گوید: “باید ضرورت کار با مردم را درک کرد. شما باید درک کنید که افرادی که در اینجا ملاقات می کنید به اندازه خود سیستم برای شما ضروری هستند.” iii
کار گروهی مستلزم یک موسس است، یک ارشد با تجربه که پیچیدگی های پویایی گروه را می داند. در مورد راه چهارم هم، یک تکلیف پیش فرض گرفته می شود. گورجیف توضیح می دهد: “گروهها باید با هدفی مرتبط باشند، این هدفی که آنها به آن خدمت میکنند، اصل تعادل لازم در کار خودشان است”. در طول دوران تدریس گورجیف گروه های او، همیشه کارهایی مانند گشت و گذار طولانی مدت در مکانهای باستانی، اجرای رقصهای باستانی، یا کار فیزیکی بر روی ساختمان و باغهای قلعه پریوره را انجام میدادند. در نتیجه، تلاش های شخصی هر شاگرد خط اول کار او را تشکیل می دهد. چالش های کار با یکدیگر، خط دوم را تشکیل می دهند. و وظیفه بیرونی که تلاش های آنها برای آن به کار گرفته می شود، خط سوم کار را معرفی می کند.
کار گروهی در’بی پریود’
وقتی ‘بی پریود’ را تأسیس کردم، کنجکاو بودم که آیا این اصول را می توان در یک جامعه آنلاین گنجاند. بدیهی است که مدرسه باید آنلاین می بود. یک مدرسه راه چهارمی، باید خود را با عصری که در آن حضور دارد، تطبیق دهد و قرن بیست و یکم قطعاً عصر ارتباطات دیجیتال است. اما چگونه می توان یک گروه گورجیفی را با اعضایی از کشورها، فرهنگ ها و پیشینه های مختلف در یک صفحه نگه داشت؟ چگونه می توان از بحث های شدید و سردرگمی زبان ها که مشخصه دنیای آنلاین است، جلوگیری کرد؟
ارتباطات گروه ‘بی پریود’
کلید در’جان تازه دادن’ به آموزه، نهفته است. گروههای گورجیف اغلب خود را به ادبیات و فعالیت های گورجیف محدود میکنند و سعی میکنند به میراث او نزدیک شوند. این رویکرد می تواند به محافظه کاری دست و پا گیر منجر شود. برای دور زدن این موضوع، باید راهی تازه برای نزدیک شدن به ایدههای گورجیف پیدا میکردیم، و این کار را با کاوش در منشأ آنها انجام دادیم. هدف هر رویداد (گردهمایی) آنلاین پوشش دادن یکی از ایدههای اصلی او بود، در عین حال از گروه دعوت میشد تا منشا آن را در متون و تصاویر باستانی مطالعه کنند. این، عنصر ضروری اکتشاف را ارائه کرد، بنابراین در این رویکرد محافظه کاری وجود ندارد. علاوه بر این، ما یک برنامه آموزشی سالانه به نام روش جدید قدیمی, را گنجانده ایم که رسانه ناملموس دیجیتال را با تصاویر ملموس کشاورزی پیوند می دهد. هر ماه با یک کار کشاورزی نمادین مشخص می شود، که آهنگ کار گروه در آن ماه را تعیین می کند.
نتایج اولیه [کار] آنلاین امیدوارکننده بود و اعضا خیلی زود تمایل خود را برای ملاقات حضوری ابراز کردند. ما دو بار در سال شروع به گردهمایی در مقاصد مرتبط با آموزش خود کردیم: ایتالیا، اسرائیل، مصر، فرانسه، آسیای جنوب شرقی، و غیره. این مقاصد به شاگردان تجربیات دست اولی را با آثاری از مدارس گذشته ارائه می دهند، و همچنین روابط عمیق شخصی بین شاگردان آغاز می شود. در نهایت، راه چهارم در زندگی رخ می دهد، به این معنی که گروه های گورجیف نمی توانند رهبانی باشند. پس از گذراندن یک هفته پربار با هم، کاملاً منطقی است که هر یک از اعضا به شرایط زندگی خود بازگردند و از آموختههایشان در محیط روزمره خود استفاده کنند.
[رودنی کولین] “[کار گروهی گورجیف] به این معنا نیست که شما باید سایر اعضای گروه خود را هر روز ببینید یا حتی در هزار مایلی آنها زندگی کنید. این بدان معنی است که شما باید به طور درونی و ارگانیک با آنها و با نیرویی که آنها را هدایت می کند، در ارتباط باشید. درست است که ممکن است برای مدتی مجبور شوید که خیلی صمیمی و فیزیکی با آنها کار کنید تا این ارتباط درونی قوی شود، اما وقتی برقرار شد، وظایف شما ممکن است شما را به جایی کاملاً متفاوت ببرد بدون کوچکترین تقلیل.” iv
خط دوم ‘کار’ در گروه های گورجیف
مزیت تجربه جمعی
[گورجیف] تبادل مشاهدات یکی از اهداف وجود گروه است. ii
هر یک از اعضای یک گروه گورجیف به طور طبیعی خود را در شرایط مختلف زندگی مییابند و اینها، پسزمینه کار درونی آنها را شکل میدهند. یک نفر ممکن است در حال تشکیل خانواده باشد، دیگری در چالش های شغلی غوطه ور باشد و نفر سوم از یکی از بستگان خود پرستاری کند. این چالشهای متفاوت فشارهای متفاوتی را بر کار درونی هر یک از اعضای گروه وارد میکند و به نوبه خود، درک متفاوتی را به همراه دارد. با همرسانی مشاهدات خود با یکدیگر، هر یک از اعضای گروه از تجربه جمعی بهره می برند. زندگی برای ما کوتاه تر از آن است که همه چیز را تجربه کنیم. کار گروهی این عدم امکان را با عرضه کردن تجربه جمعی حل می کند. در واقع، از طریق این چنین عرضه کردنی، گروه های گورجیفی پیشرفت اعضای خود را تسریع می کنند.
در ابتدا، ما تمایل داریم نقاط قوت و ضعف خود را کاملاً منحصر به فرد در نظر بگیریم. تبادل مشاهدات در کار گروهی این را به عنوان یک توهم، آشکار می کند. ما می شنویم که یکی از اعضا تنبلی را گزارش می دهد، دیگری از ناتوانی خود در متوقف کردن حرکت حرف می زند، سومی از صحبت کردن در جمع می ترسد، و چهارمی نمی تواند در برابر صحبت های غیر ضروری مقاومت کند. ما متوجه میشویم که آنچه در خود مشاهده میکنیم تا حد زیادی در همه اطرافیانمان وجود دارد. ما شروع به درک این نکته می کنیم که نقاط ضعف و قوت ما چیزی نیست که ما به خاطر آن شرمنده باشیم یا به آن افتخار کنیم. این، زمینه را برای هویت زدایی (هم ذات پنداری نکردن) با آنها فراهم می کند.
[کالین] همه به همراهان نیاز دارند. این که آیا فرد به گروهی رسمی از کسانی که اوسپنسکی یا گورجیف یا نیکول را میشناسند میپیوندد، بحث دیگری است. اما همراهی با کسانی که در تلاش برای سفر در همان مسیر هستند، نیاز اوست. زیرا رخنه به این حقایق برای یک فرد به تنهایی بسیار سخت است. او باید افراد دیگری را پیدا کند که بتواند تجربه و درک را با آنها مبادله کند و تجربیات را به اشتراک بگذارد. iv
هماهنگی و ناهماهنگی در کار گروهی
گورجیف از تیپ های بنیادی سیاره ای صحبت کرد که بر روانشناسی هر فرد حاکم است. یک نفر عطاردی، دیگری قمری، سوم زحلی و غیره است. این گونههای ذات، و خصیصههای اصلی مربوط به آنها، آنقدر در روانشناسی ما نقش دارند که همواره ما را به تفسیر کار درونی از مسیر یک دریچه ذهنی سوق میدهند. نوع عطاردی کار را به معنای هرگز نخفتن تفسیر می کند. قمری آن را به عنوان مقاومت در برابر حالت مکانیکی تفسیر می کند. زحلی آن را به عنوان تسلط بر عادات فرد تعبیر می کند. این تعابیر به قدری ظریف هستند که ما حتی متوجه نمی شویم که آنها را انجام می دهیم. ما در نابینایی خود فرض میکنیم که تفسیر ما توسط دیگران به اشتراک گذاشته میشود تا زمانی که در معرض کار گروهی قرار بگیریم. رادنی کولین می گوید: «در گروهی که به خوبی انتخاب شدهاند، دقیقاً تنوع انواع و ضرورت گنجاندن و تطبیق همه دیدگاههای خاص آنهاست که راه را به سوی افقهای جدیدی باز میکند.»iv .
از این نظر، اختلافات یک گروه به اندازه تعاملات هماهنگ و سازنده آن سودمند است. وقتی دو نفر از اعضای یک گروه با هم اختلاف نظر دارند، همیشه درگیری، بین دیدگاههای ذهنی متفاوت است; دو خصیصه در حال مبارزه با یکدیگر. چنین سوءتفاهمهایی در زندگی روزمره، معمولی هستند که عنوان «دایره آشفتگی زبانها» به آن داده می شود. در گروه گورجیفی، اعضا این امکان را دارند که از این اختلاف نظرها فراتر بروند، زیرا از ذهنیت خود آگاه هستند. در چنین محیطی، درک کردن، این نیست که یک خصیصه بر دیگری غلبه کند، بلکه یک عضو این امکان را درک می کند که دیگری از دیدگاهی متفاوت و به همان اندازه ذهنی به چیزها نگاه می کند.
گرفتار اشتباه خویشتن، برایمان غیرممکن است که دیدگاه متفاوتی داشته باشیم، به خصوص اگر احساس کنم خطای همسایه ام را می بینیم. وقتی به این احتمال فکر میکنیم که موضوع درست و نادرست نیست، بلکه دو دیدگاه متفاوت است، نه تنها شروع به درک همسایهام میکنیم، بلکه شروع به دیدن عینی خودم میکنیم – که هدف اساسی گروههای گورجیفی این است.
[گورجیف] سایر اعضای گروه از فرد به عنوان آینه ای استفاده می کنند که او خود را در آن می بیند. اما مسلماً انسان برای اینکه خود را در عیب دیگران ببیند و صرفاً عیب دیگران را نبیند، باید بسیار مراقب خود باشد و با خود بسیار صادق باشد. ii
مسئولیت گروهی
[گورجیف] در یک گروه، همه در قبال یکدیگر مسئول هستند… موفقیت یکی، موفقیت همه است. شکست یکی، شکست همه. ii
خودسازی از الگویی پیروی می کند که در آن تلاش هایی که در را به یک سطح باز می کنند، در را به سطح بعدی بسته نگه می دارند. در ابتدای کار (و برای مدت طولانی)، با وجود عضویت در یک گروه، باید به طور کامل درگیر پیشرفت خود باشیم. ما باید به کسب دانش جدید ادامه دهیم، به تلاش برای درک ادامه دهیم، خودمان را مشاهده کنیم و به تلاش برای معرفی «به یاد آوردن خود» در حوزه های مختلف روزمان ادامه دهیم. فقط همین تداوم باعث ایجاد قوت درونی مورد نیاز برای پیشرفت در کار می شود.
با این حال، به تدریج، این مشغله به کار درونی ما، بر علیه خودش می چرخد. این بُعد دیگری از دل مشغولی ما به خودمان می شود – همان «خود»ی که امیدوار بودیم زمانی که برای اولین بار به سمت کار درونی کشیده شدیم از آن رهایی پیدا کنیم. ما خود را در موقعیت غیرممکن می یابیم که نیاز به پریدن با زانوهای خود داریم. این یک فاصله (وقفه) زمانی مشخص را در خط اول کار ما نشان می دهد، زیرا هرچه تلاش های ما در این جهت بیشتر شود، مشکل را عمیق تر می کنیم.
کار گروهی در این فاصله نقش اساسی دارد. ما برای کمک به دیگران به عنوان تنها راه برای مهار دستاوردهایمان در کار، به سوی چیزی غیرخودخواهانه کشیده می شویم. اما میل به کمک می تواند واقعاً در این فاصله زمانی ایجاد شود، نه قبل از آن. و هنگامی که واقعاً ظاهر می شود، ما برای کمک به سایر اعضای گروه به همان اندازه مشتاقانه جذب می شویم که در ابتدا برای کمک به خود کشیده می شدیم.
[کالین] کار گروهی تنها در صورتی امکان پذیر است که گروه کوچکتری در آن مسئولیت بیشتری بپذیرند، سخت تر کار کنند و از خود بیشتر از بقیه مطالبه کنند. این گروه کوچکتر به نوبه خود تنها در صورتی امکان پذیر است که یک یا دو نفر همچنان مسئولیت بیشتری بر عهده بگیرند، بیشتر به سمت هدف پیش بروند، پاشنه معلم خود را محکم تر بفشارند و بنابراین راه را پیش ببرند. iv
خط سوم کار در گروههای گورجیف
قسمت پنجم مستند ‘جوینده حقیقت’ به بررسی تفاوت راه چهارم با سه روش سنتی می پردازد. گروه هایی از نوع گورجیف که در اواخر سده 1800 و نیمه اول سده 1900 گرد هم آمدند، هرگز صرفا برای آموزش اعضای خود کار نکردند. آنها همیشه تلاش های خود را در جهت یک تعهد خارجی مهار می کردند. پس از انجام این تعهد، یا در صورتی که تلاش شکست می خورد، گورجیف گروه های خود را منحل می کرد. چنین وظایف بیرونی همیشه مشخصه گروه های راه چهارم است که لازمه عملکرد صحیح آنها می باشد.
چنانچه تلاشهای شخصی هر یک از اعضای گروه، خط اول کار آنها را شکل دهد و تعامل آنها با سایر اعضا خط دوم را شکل دهد، آنگاه تعهد بیرونی گروه امکان خط سوم را باز میکند. اعضای گروه طبیعتاً در رابطه با این وظیفه خارجی متفاوت خواهند بود. کسانی که تازه وارد گروه شده اند، درک نظری از کار خواهند داشت (اگر کلاً آن را درک کنند)، در حالی که اعضای با تجربه تر ممکن است رابطه شخصی تری با آن ایجاد کنند. خط دوم کار در پل زدن فواصل (وقفه ها) در خط اول مؤثر است. به همین ترتیب، همکاری با یکدیگر برای انجام وظایف گروه، هر یک از اعضای آن را وادار می کند تا اختلافات خود را با یکدیگر (آشتی دهند) وفق دهند – یا به عبارت دیگر، از طریق ارتباط با هدف عالی گروه، فاصله ها را در خط دوم کاری خود پل بزنند.
[گورجیف] گروهها باید با هدفی مرتبط باشند که کسانی که در آنها شروع به کار میکنند هیچ تصوری از آن نداشته باشند و حتی نتوان به آنها توضیح داد تا زمانی که ماهیت و اصول کار و ایدههای مرتبط با آن را درک کنند. اما این هدفی که بدون اینکه بدانند، به سوی آن می روند و به آن خدمت می کنند، اصل توازن بخش لازم در کار خودشان است. اولین وظیفه آنها درک این هدف است، که همانا هدف معلم [هم] هست. هنگامی که آنها این هدف را درک کردند، اگرچه در ابتدا نه به طور کامل، کارشان آگاهانه تر می شود و در نتیجه می تواند نتایج بهتری به همراه داشته باشد. ii
گروههای خود گورجیف
[بنت] گورجیف بی شک گروه را به عنوان یک تکنیک آموزشی به کار گرفت… [او] مفهوم گروه را کاملاً محوری کرد… او از سه خط کار صحبت کرد: کار برای خود، کار برای گروه، و کار برای معلم یا کار. برای کار، گورجیف بطور عمده از همان روشهای گروهی استفاده می کرد. v
جوینده حقیقت
اولین گروه گورجیف ‘جویندگان حقیقت’هستند. این گروه که در اواخر سده 1800 تأسیس شد، بر اساس برخی گزارشها، تنها شامل سه عضو و بر اساس برخی گزارشهای دیگر تا بیست عضو داشته است. ‘جویندگان’ گورجیف در هدف بازیابی دانش از دست رفته مشترک هستند. اعضا به طور دورهای گردهم می آیند و سپس پراکنده میشوند و هر کدام راه خود را در جستجوی آموزههای خاص باستانی پیش می گیرند. دامنه سفرهای هوشمندانه آنها خاورمیانه و از آسیای مرکزی تا خاور دور را دربرمی گیرد.
تلاشی به این بزرگی باید توسط فردی که نقش سازمان دهنده یا معلم را بازی می کند هماهنگ می شد، اگرچه هرگز به صراحت به ما گفته نمی شود که آن شخص کیست. با توجه به اینکه هدف جویندگان صرفاً آکادمیک نیست و آنها به دنبال دانشی هستند که میتواند منجر به تغییر واقعی درونی شود، میتوانیم ببینیم که چگونه سه خط کار ذکر شده در بالا برای تلاشهای آنها اعمال میشود. وظیفه یافتن حقیقت به عنوان خط سوم آنها، بحثها و مقایسههای یافتههایشان، خط دوم، و تلاشهای فردی هر یک از اعضا برای به کارگیری آموزههایی که یافتهاند، به عنوان خط اول کارشان عمل میکرد.
ما نمی دانیم چه چیزی باعث از هم پاشیدن ‘جویندگان حقیقت’ می شود. شاید وظیفه آنها در جمع آوری ‘حقیقت’ کامل شده باشد. شاید به دلایل دیگری مجبور به انحلال شوند. در هر صورت، در اوایل سده 1900، گورجیف به طور موثر دوره جستجوی خود را به پایان رساند و تدریس را آغاز کرد. بر اساس گزارش های زندگی نامه ای او، اولین تلاش های او تجربی بوده و انتظاری برای نتیجه نداشته. او پویایی کار گروهی را بررسی می کند و هنوز مکان دائمی برای ایجاد گروه های منظم پیدا نکرده است.
اولین گروه های روسی
گورجیف در نهایت روسیه را برای آرامش و موفقیت خود انتخاب می کند. او در سال 1912 به مسکو می رسد و شروع به جمع کردن شاگردانی می کند که اولین شاگردان طولانی مدت او خواهند بود. او بیشتر به صورت سخنرانی در کافه ها تدریس می کند، اما تلاش های مداومی برای ایجاد چیزی رسمی تر و دائمی تر انجام می دهد. ما گزارشهای شخصی از این دوره توسط اوسپنسکی و دی هارتمن ها داریم که تلاشهای خود را برای به کار بردن آموزش گورجیف و همچنین بحثهای زیادی که به طور طبیعی بین اعضا ایجاد میشود، ذکر میکنند. به این ترتیب، گروه های گورجیف خط اول و دوم کار را در خود جای می دهند.
در این مرحله، خط سوم کار عمدتاً شامل کمک به گورجیف در تأسیس گروه های خود است: انتشار آموزش و معرفی آن به اعضای جدید بالقوه. قابل توجه است که این مرحله اولیه از تدریس گورجیف همانا مرحله ای است که بیشترین دانش نظری در آن به اشتراک گذاشته شده است. سخنرانیهایی که کتاب اوسپنسکی ‘در جستجوی معجزه آسا’ را تشکیل میدهند تقریباً در همین زمان برگزار میشوند و جامعترین ارائه تدریس گورجیف باقی خواهند ماند، حتی اگر گورجیف 30 سال دیگر به تدریس ادامه دهد.
موسسه رشد هماهنگ انسان
جنگ جهانی اول و به دنبال آن انقلاب روسیه و جنگ داخلی، دوره صلح و شکوفایی روسیه را کوتاه کرد و تلاشهای گورجیف را برای سازماندهی کردن گروههایش ناکام گذاشت. در سال 1919، او تلاش میکند تا چیزی رسمیتر در تفلیس، گرجستان، تحت عنوان ‘مؤسسه توسعه هماهنگ انسان’ تأسیس کند. در این زمان، او با دی سالزمن ها ملاقات می کند، که تجربه آنها او را قادر می سازد تا حرکت ها را در تدریس او بگنجانند و نمایش های عمومی ارائه دهند. بی ثباتی سیاسی همچنان ادامه پیدا می کند و گورجیف و شاگردانش را مجبور به جابجایی چندین باره می کند. آنها سرانجام در فرانسه مستقر شدند، جایی که در سال 1922 او قلعه پریوره را تأسیس کرد.
گروه های گورجیف در فرانسه
شکل آموزش گورجیف با به دست آوردن قلعه پریوره در فونتنبلو تغییر می کند. مسئولیت تامین مالی و نگهداری یک ملک بر ماهیت کار گروهی وی تأثیر می گذارد. قلعه در حال خراب شدن است. بازسازی آن وسیله ای برای آموزش گورجیف و تلاش های شاگردانش می شود. او گهگاه صحبت می کند، و البته چیزهای زیادی را برای شاگردان به صورت فردی توضیح می دهد، اما نه به طور منظم. روزها و هفته ها می گذرد در حالی که شاگردان بر روی نیازهای معمول آشپزی، تمیز کردن، باغبانی، بازسازی و تعمیر تمرکز می کنند. دوره یادگیری از طریق کار فیزیکی روزانه در کنار سایر شاگردان است نه بحث فکری.
یکی از موارد غیر کاربردی که گورجیف در طول این دوره حفظ کرده است، توسعه حرکات و موسیقی همراهش است. هر روز عصر، پس از یک روز کاری طولانی، شاگردان برای یادگیری و تمرین رقص ها گرد هم می آیند. این امر بین ماهیت عملکردی فعالیتهای روزانه و خلاقیت، توازن ایجاد میکند و همچنین به عنوان هدفی در مقیاس بزرگتر عمل میکند. گورجیف امیدوار است که گروه خود را به نقطه ای برساند که بتوانند نمایش عمومی حرکات را در سطح حرفه ای انجام دهند. این به ابزار اصلی او برای دسترسی به اعضای بالقوه گروه در سال های آینده تبدیل خواهد شد، به ویژه زمانی که او قصد دارد تدریس خود را به آمریکا معرفی کند.
گروه هایی در اواخر عمر گورجیف
گورجیف در بازگشت از اولین سفر خود به آمریکا، دچار یک تصادف رانندگی تقریباً مرگبار شده به شدت مجروح می شود و دوره نقاهت طولانی به دنبال دارد. این بر شکل کار گروهی او تأثیر می گذارد. هنگامی که به هوش می آید، بیشتر شاگردانش را مرخص می کند، قلعه پریوره را می بندد و بر نوشتن تمرکز می کند. از آن به بعد گورجیف ایده ایجاد یک خانه فیزیکی دائمی برای کار گروهی را کنار می گذارد. با این وجود، او تا پایان عمر خود با گروههای مختلف همکاری خواهد کرد. در دو دههی بعد، او گروههایی را تشکیل میدهد و در صورت نیاز یا فرصت، گروههایی را منحل میکند. به عنوان مثال، در دهه 1940، شکل [آموزش] تغییر می کند تا بتواند با شرایط زمان جنگ و پاریس پس از جنگ مواجه شود. گورجیف در آپارتمان کوچک خود در خیابان سرهنگ رنارد شام آموزشی برگزار می کند که در نهایت شاگردان سابق و جدید را به خصوص از انگلستان و آمریکا جذب می کند. او دیگر هرگز کار گروهی سازماندهی شده را در محیطی در مقیاس قلعه پریوره رهبری نخواهد کرد.
گروه های گورجیف به عنوان طرح هایی برای راه چهارم در دوران مدرن
ویژگی گروه های گورجیف در طول زندگی حرفه ای او بسیار متفاوت بود. برخی به دنبال دانش بودند، برخی دیگر برای گروههایی از دانشجویان اقامتگاههای دائمی ساختند و نگهداری کردند، در حالی که برخی دیگر حرکات را در ملاء عام اجرا میکردند یا بر ترجمه و انتشار نوشتههای او تمرکز داشتند. چیزی که به عنوان یک گروه گورجیفِ شایسته بود، فرم آن نبود، بلکه روح درونی آن بود و این که به اعضای خود امکان درگیر شدن در سه خط کار را می داد. زمانی که این روحیه کاهش یافت، شکل کنونی کنار گذاشته شد و اشکال جدیدی پدید آمد. این به دلیل ماهیت موقتی و طبیعت متغیر گروه های گورجیف است.
[کالین] اغلب به نظرم میرسید که تمام ایدههای گورجیف درباره گروههایی که در «در جستجوی معجزه آسا» ضبط شدهاند، برای پیروانش چندان جهتگیری عملی نداشتند، بلکه طرح کلی برای کار باطنی در عصر آینده بودند.iv
منابع
- دیدگاه هایی از زندگی واقعی نوشته جورج ایوانوویچ گورجیف
- در جستجوی معجزه آسا نوشته پیتر دمیناویچ اوسپنسکی
- راه چهارم نوشته پیتر دمیناویچ اوسپنسکی
- نظریه هارمونی آگاهانه نوشته رادنی کالین اسمیت
- گورجیف: ساختن یک دنیای جدید نوشته جان گودولفین بنت
برای درک زمینه کتابهای گورجیف، جوینده حقیقت را ببینید:
© BePeriod