آنا بوتکوفسکی-هویت
جان بنت
آنا بوتکوفسکی -هویت
چالز نات
[ژان دی سالزمن] “اولین تاثیر بسیار قوی و فراموش نشدنی بود. او… هوش و نیرویی داشت که متفاوت بود… احساس می کردی که تو را می بیند و به تو نشان می دهد که چه چیزی هستی، به گونه ای که در تمام زندگیت هرگز آن را فراموش نمی کردی.”iv
جان بنت
ژان دی سالزمن
پیتر اوسپنسکی
او به زودی جمعیتی از افراد ماهر، هنرمندان، پزشکان، وکلا، نویسندگان و معلمان را به خود جذب کرد که بسیاری از آنها سال ها در جستجوی حقیقت و معنا بودند. بنابراین، از همان ابتدا مشخص بود که آنها می توانستند چیزی را در او تشخیص دهند که هر کدام به دنبال آن بودند، اما هنوز پیدایش نکرده بودند.
چارلز نات
ژان دی سالزمن
پیتر اوسپنسکی
جورج گورجیف
(1866-1949)
سالهای شکل گیری گورجیف
سیل کتاب مقدس
لوح های سومری سیل
[گورجیف] “پدر من عموما به عنوان یک آشوخ (عاشیق) شناخته می شد… یک شاعر محلی که اشعار، ترانه ها، افسانه ها، داستان های عامیانه و انواع داستان ها را می ساخت، می خواند یا می سرود.”vi
جورجیوس جورگیادس پدر گورجیف
افسانه سیل
یکی از افسانه هایی که گورجیف در کودکی از پدرش می شنود حماسه گیلگمش است. این یک داستان 4000 ساله است که پیش درآمد بسیاری از افسانه های کتاب مقدس است که بعدها آمده اند و برای ما بسیار آشنا هستند.
حماسه گیلگمش قرنها کاملاً فراموش شده بود، تا اینکه در اواسط قرن نوزدهم، باستانشناسان لوحهایی با کتیبههایی را در محل نینوا باستان، در عراق امروزی حفاری کردند. زمانی که این متون یک نسل بعد رمزگشایی شدند، کشف آنها به شهرت جهانی رسید. در میان آنها گزارشی از طوفانی بود که پیش از داستان کتاب مقدس نوح بود.
لوح های سومری سیل
سیل کتاب مفدس
[گورجیف] «وقتی فهمیدم که این همان افسانه ای است که در کودکی بارها شنیده بودم… تقریباً به همان شکلی که در ترانه ها و قصه های پدرم آمده بود، چنان هیجان درونی را تجربه کردم که گویا تمام سرنوشت آینده من به همه اینها بستگی داشت.» “vi
گیلگمیش
جورجیوس جورگیادس پدر گورجیف
گیلگمیش
گیلگمیش
𒀭𒉋𒂵𒈩
جستجوی حقیقت گورجیف
انسان به عنوان موجودی سه مغزی
قربانی کردن توهم
خاورمیانه، آسیای مرکزی و خاوردور
[جان بنت] «وقتی میخواهیم طیف کاملی از ایدهها، اصولها، روشها و تکنیکهایی را که گورجیف به غرب آورد، بررسی کنیم، ممکن است شک کنیم که آیا یک نفر میتوانست چنین کارهایی را تا این حد انجام دهد. او خود به ما می گوید که در یک تلاش گروهی این مسئولیت را بر عهده داشته است.” vii
انسان به عنوان موجودی سه مغزی
توسعه از کثرت به وحدت
گورجیف در روایت این سفرها، آزادانه واقعیت را به سمت اسطوره می کشاند تا اصول متفاوتی را که در پس خود جستجو وجود دارد، بیان کند.
قربانی کردن توهم
مبارزه بین ” بلی ” و ” نه “
اصول پنهان جستجوی حقیقت
به عنوان مثال، اصل پرداخت، این است که شخص نمی تواند برای دانش ارزش قائل شود مگر اینکه برای به دست آوردن آن تلاش کند. اصل اکتشاف، این است که شخص حقایق عمیقتر درباره انسان و جهان را نمیتواند در کلاس درس بیاموزد، بلکه باید آن را کشف کند و برای کنارهم قرار دادن چیزهایی که شخص در وجود خود به عنوان درس میبیند، تلاش کند. و اصل باطن گرایی، این است که در اقیانوس وسیع سنتهای بزرگ جهان (مسیحیت، اسلام، بودیسم و غیره…) همیشه گروه های کوچکی از مردم بوده اند که کلید حقیقت را با خود داشته اند.
[گورجیف] «نظریه باطنی گرایی این است که بشریت از دو دایره تشکیل شده است: یک دایره بزرگ بیرونی که همه انسان ها را در بر می گیرد و یک حلقه کوچک از افراد آموزش دیده و فهمیده در مرکز. آموزش واقعی، که به تنهایی می تواند ما را تغییر دهد، فقط می تواند از این مرکزبیاید»viii
جویندگان حقیقت، به تدریج جستجوی خود را به یک انجمن برادری بابلی باستانی به نام سارمونگ محدود می کنند. گورجیف در نهایت در صومعه اصلی انجمن برادری پذیرفته می شود، جایی که ما متوجه می شویم که او پاسخ عمیق ترین سؤالات خود را دریافت می کند و جستجوی خود را به پایان می رساند.
توسعه از کثرت به وحدت
مبارزه بین “بلی” و “نه”
جستجوی گورجیف
(1890?-1910)
گورجیف شروع به تعلیم در غرب می کند
هلنا بلاواتسکی
اولگا دی هارتمن
هلنا بلاواتسکی
دایره های بشریت
او ایده های بسیاری را وارد جریان اصلی عرفانی جهان غرب کرد که هرگز قبلاً آن را نشنیده بودند. ایده هایی در مورد ساختاروجود انسان، در مورد وضعیت “خواب” ما، امکان بیداری ما، و جایگاه ما در طرح بزرگتر کیهان.
[پیتر اوسپنسکی] «بسیاری از چیزهایی که گورجیف گفت مرا شگفت زده کرد… بیش از همه به ارتباط همه چیزهایی که او می گفت علاقه مند بودم. از قبل احساس می کردم که ایده های او مانند همه ایده های فلسفی و علمی از یکدیگر جدا نیستند، بلکه یک کل هستند که تاکنون فقط برخی از بخش های آن را دیده ام.»v
[توماس دی هارتمن] «آرزوی بودن با آقای گورجیف اکنون به تنها واقعیت تبدیل شده است. زندگی معمولی، که واقعیت بود، ادامه یافت، اما تقریباً غیر واقعی به نظر میرسید… زندگی من به نوعی افسانه تبدیل شد.»ix
اولگا دی هارتمن
توماس دی هارتمن
[پیتر اوسپنسکی] «در قطار شبانه، در مسیر مسکو به پترزبورگ، به تفکر نشستم. از خودم پرسیدم آیا به راستی آنچه را که به دنبالش می گشتم، یافته ام؟ آیا ممکن بود که گورجیف به واقع آنچه را چه را که برای حرکت از کلام یا اندیشه به کردار، به «واقعیت مسلم» لازم بود، بداند؟ هنوز از هیچ چیز مطمئن نبودم و نمی توانستم هیچ چیز را درست قاعده مند کنم. اما اعتقادی درونی به من میگفت که چیزی برای من تغییر کرده بود وحال همه چیزبه شکل متفاوتی پیش می رفت.»v
[اولگا دی هارتمن] «آقای گورجیف یک فرد ناشناس بود، یک راز. هیچ کس از آموزه های او اطلاعی نداشت، هیچ کس از منشأ او یا دلیل حضور او در مسکو و سنت پترزبورگ اطلاعی نداشت. اما هر کسی که با او در تماس بود، می خواست از او پیروی کند، و من و شوهرم توماس هم همینطور».ix
.
منابع
- با گورجیف در سن پترزبورگ و پاریس نوشته آنا بوتکوفسکی هیویت
- آموزه های گورجیف : مجله دانش آموز نوشته چارلز نات
- شاهد نوشته جان گودولفین بنت
- واقعیت بودن: راه چهارم گورجیف نوشته ژان دی سالزمن
- در جستجوی معجزه آسا نوشته پیتر دمیناویچ اوسپنسکی
- ملاقات با مردان برجسته نوشته جورج ایوانوویچ گورجیف
- گورجیف: ساختن یک دنیای جدید نوشته جان گودولفین بنت
- دیدگاههایی از زندگی واقعی نوشته جورج ایوانوویچ گورجیف
- زندگی ما با آقای گورجیف نوشته توماس و الگا دی هارتمن
دایره های بشریت
توماس دی هارتمن
قسمت پنجم:
راه چهارم
قسمت چهارم:
رازآموزی (تشرف)
قسمت سوم:
مدرسه (مکتب)
قسمت دوم :
آموزش
© BePeriod