مدرسه گورجیف

جوینده



حقیقت

قسمت سوم: مدرسه (مکتب) 
ناآرامی های اجتماعی گورجیف را از رسمی کردن کار خود باز می دارد…

قسمت اول:

گورجیف

I

قسمت دوم:

آموزش

I

قسمت چهارم:

رازآموزی (تشرف)

l

قسمت پنجم:

راه چهارم

l

قسمت سوم: مدرسه

ناآرامی های اجتماعی گورجیف را از رسمی کردن کار خود باز می دارد…

Gurdjieff's School during the Russian Civil War

جنگ داخلی روسیه (1917 – 1923)

Prospectus of Gurdjieff's School

دفترچه راهنمای موسسه گورجیف در تفلیس

جابجایی در جریان انقلاب روسیه و جنگ داخلی تمام منابع او را مصرف می کند . گورجیف برای دور ماندن از آسیب، از مکانی به مکان دیگر مهاجرت می کند و خانواده و شاگردانش را با خود می برد.

موسسه رشد هماهنگ انسان

تلاش های غیررسمی گورجیف برای تأسیس مدرسه

در سال 1919 او اولین تلاش خود را برای تأسیس مدرسه ای در تفلیس، گرجستان، تحت عنوان “مؤسسه رشد هماهنگ انسان” انجام داد. برای برانگیختن علاقه محلی، یک آگهی با اطلاعات زیر منتشر می شود:

با مجوز وزیر آموزش ملی، “موسسه رشد هماهنگ انسان” بر اساس سیستم جورج ایوانوویچ گورجیف در تفلیس افتتاح می شود. این موسسه کودکان و بزرگسالان از هر دو جنس را می پذیرد. تدریس صبح و عصر انجام خواهد شد. موضوعات مورد آموزش عبارتند از: ژیمناستیک در انواع (ریتمیک، طبی و غیره) ، تمریناتی برای رشد اراده، حافظه، توجه، شنیدن، تفکر، احساسات، غریزه و غیره.i

[پیتر اوسپنسکی] «به این موضوع این هم اضافه شد که سیستم گورجیف قبلاً در بمبئی، اسکندریه، کابل، نیویورک، شیکاگو، کپنهاگ، استکهلم، مسکو و اسنتوکی فعالیت می کرد. در انتهای دفترچه، در فهرستی از «معلمان متخصص» مؤسسه، نام خودم را دیدم.»i

Gurdjieff's School during the Russian Civil War

جنگ داخلی روسیه (1917 – 1923)

Gurdjieff's School affected by War

انقلاب اکتبر(1917)

شک و تردیدهایی در شاگردان ایجاد می شود

بیشتر اقدامات گورجیف شاگردانش را متعجب می کند. از همان ابتدا، مانورهای او یا برای شاگردانش یا تعجب آور است یا طوری هدایت می‌شوند که برای آنها غیرقابل درک است. در مورد “مؤسسه رشد هماهنگ انسان”، او سخنرانی خود را با لحنی تجاری به نمایش می گذارد که در ذهن بسیاری از پیروان او غیرموجه است. ایده ها و روش ها باید خودشان حرف بزنند. با درک این موضوع، شکاف‌هایی بین او و برخی، به ویژه اوسپنسکی، آغاز می‌شود که به فاصله گرفتن خود ادامه می‌دهند و در نهایت از گورجیف جدا می‌شوند و گروه‌های مستقلی را در لندن تأسیس می‌کنند.

[پیتر اوسپنسکی] « بدیهی است گورجیف که با توجه به شرایط بیرونی مجبور بود به کار خود نوعی شکل ظاهری بدهد، [اما] من چندان مشتاق برنامه “مؤسسه رشد هماهنگ انسان”… که شکل ظاهریش تا حدودی در ماهیت یک کاریکاتور بود، نبودم».i

Prospectus of Gurdjieff's School

Gurdjieff and Ouspensky Circa 1915

گورجیف و اوسپنسکی تقریبا سال 1915

Gurdjieff's School affected by War

انقلاب اکتبر (1917)

Gurdjieff and Ouspensky Circa 1915

گورجیف و اوسپنسکی تقریبا 1915

تفلیس، گرجستان
جایگاه اولین موسسه گورجیف

روشهای مدرسه گورجیف

Gurdjieff Teaching Temple Dance

رقاصان معبد، بایون، کامبوج

Gurdjieff Teaching Initiation of Priestess

شروع یک کشیش (از نمایش های شاگردان گورجیف در تئاتر شانزلیزه، دسامبر 1923)

تخصص معلم

[گورجیف] «مدرسه عمومی وجود ندارد. فقط مدارس خاص وجود دارد. هر معلم یا مرشد در یک چیز تخصص دارد. یکی ستاره شناس، دیگری مجسمه ساز، سومی موسیقیدان. و همه شاگردان هر معلم باید قبل از هر چیز موضوعی را که معلم در آن تخصص داشته است مطالعه کنند.»i

یکی از تخصص های گورجیف رقص مقدس بود. او در شرح زندگی نامه خود از سفرهایش، در کتاب “ملاقات با مردان برجسته”، از علاقه خاصی به رقصهایی با مقاصد مختلف در طول دو دهه جستجوی خود یاد می کند.

بسیاری از معابد باستانی، به ویژه معابد شرقی، رقص مقدس را در برنامه خود گنجانده بودند. این رقص ها معمولاً توسط دخترانی اجرا می شد که در سنین جوانی به معبد وقف می شدند و بطور ویژه برای این اهداف آموزش می دیدند. این حرکات به نوعی مجسمه و نقاشی راکد و بی جان معبد را زنده می کرد. به عنوان مثال، در معابد هندو، تقریباً تمام داستان‌های اصلی از طریق رقص هندی نقل می‌شد و در بسیاری از معابد باقی‌مانده هنوز هم می‌توانیم مجسمه‌ها و نقش برجسته‌هایی از رقصندگان را پیدا کنیم که در این حالت‌ها بی حرکت مانده اند.

هنگامی که گورجیف برای اولین بار کار خود را در روسیه در سال 1914 تبلیغ کرد، آن را در قالب یک باله به نام مبارزه جادوگران تبلیغ کرد. در تابستان 1916، در جریان گردهمایی فنلاند، گورجیف وضعیتها و حرکات فیزیکی را به شاگردان خود نشان داد. اما تنها در سال 1919، زمانی که طراح صحنه الکساندر سالزمن و همسرش معلم رقص ژان سالزمن به او ملحق شدند، توانست این نمایش ها را به درستی اجرا کند.

مدرسه باید شکل بیرونی داشته باشد. شما باید شاگردان را زیر سایه یک کار بیرونی خاص دور هم جمع کنید. تنها در این صورت است که کار از تئوری به عمل سوق داده می شود. تخصص معلم به عنوان وسیله ای برای این کار عمل می کند. از طریق آن، شاگردان می توانند تعامل داشته باشند، ویژگی های خود را نشان دهند، و آنها را فراتر از حیطه آرامش خود، به سطوح جدید سوق دهند.

Gurdjieff Teaching Temple Dance

رقاصان معبد، بایون، کامبوج

Gurdjieff Teaching Temple Dance

دراویش چرخان، قسطنطنیهl

Gurdjieff Teaching Initiation of Priestess

شروع یک کشیش (از نمایش های شاگردان گورجیف در تئاتر شانزلیزه، دسامبر 1923)

Gurdjieff Teaching Temple Dance

دراویش چرخان، قسطنطنیه

گورجیف در مورد “ضعف اصلی”

[گورجیف] «روش مؤسسه یک روش ذهنی است، یعنی به ویژگی های فردی هر شخص بستگی دارد. تنها یک قاعده کلی وجود دارد که می تواند برای همه اعمال شود: مشاهده خود»ii

[توماس دی هارتمن] “آقای گورجیف به ما گفت که برای هر یک از ما کاملاً ضروری است که ضعف اصلی خود را پیدا کنیم، ضعفی که تمام ضعفهای بعدی احمقانه و طنز ما حول آن می چرخند.”iii

[گورجیف] «هر انسانی ویژگی خاصی دارد که تمام «شخصیت کاذب» او حول آن می چرخد. انسان به تنهایی نمی تواند این ضعف اصلی را پیدا کند. این عملا یک قانون است. معلم باید این ویژگی را به او نشان دهد و بگوید که چگونه با آن مبارزه کند… پس کار شخصی هر انسان عبارت است از مبارزه با این نقص اصلی.»”i

[پیتر اوسپنسکی] «گورجیف در تعریف ویژگی‌ها بسیار ماهر بود… هرگاه کسی با تعریفی که گورجیف از “ویژگی اصلی” او ارائه می‌کرد مخالف بود، همیشه می‌گفت که این واقعیت که آن فرد با او مخالف است نشان می‌دهد که او (گورجیف) درست می‌گوید.» “i

[گورجیف] «مبارزه با ضعف اصلیِ خود، مهمترین بخش کار است و باید در عمل پیش رود، نه در گفتار. برای این منظور معلم به هر فردی تمرینات مشخصی را می دهد که انجام آنها نیاز به غلبه بر ویژگی اصلی خود دارد. وقتی انسان این تمرینات را انجام می دهد، با خودش مبارزه می کند و روی خودش کار می کند. اگر از کارها دوری کرد، سعی کرد آنها را انجام ندهد، به این معنی است که یا نمی خواهد یا نمی تواند کار کند.»i

در سال 1921 گورجیف مؤسسه خود را تعطیل و به آلمان نقل مکان کرد. در سال 1922 به انگلستان رفت. در اینجا، اوسپنسکی قبلاً به این کار علاقه نشان داده ، و علیرغم محفوظات شخصی او در مورد روش های گورجیف، به نظر می رسد که پتانسیل همکاری وجود دارد. اما دولت بریتانیا اقامت گورجیف را رد می کند. در همان سال، او به فرانسه رفته و یک قلعه در آوون نزدیک فونتنبلو خریداری می کند. در اینجا، گورجیف بهترین شانس خود را برای رسمی کردن فعالیت های خود در اروپا خواهد داشت.

گورجیف قلعه پریوره را دایر می کند

Anna Butkovsky Hewitt (Student of Gurdjieff)

قلعه پریوره

Gurdjieff School - Chateau Prieure 01
Gurdjieff School - Chateau Prieure 03
اگر گورجیف واقعاً قصد تأسیس مدرسه‌ای در غرب را داشت، تا آن موقع جنگ‌ها و انقلاب‌ها موانع عینی بودند. خرید قلعه در اواخر سال 1922 اکنون هر بهانه ای را از بین می برد.

[توماس دی هارتمن] «این خانه یک عمارت بازسازی‌شده قرن هفدهم یا هجدهم بود که زمانی صومعه‌ای برای پیشینیان بوده است، به همین خاطر به آن Prieuré می گفتند.»iii

قلعه در حال خراب شدن است. حالا مرمت آن مورد توجه گورجیف و پیروانش قرار گرفته است.

[چارلز نات] «زندگی روزمره ما از روالی پیروی می کرد که مرتباً تغییر می کرد. ساعت شش و نیم زنگ بیدار باش از برج به صدا درمی آمد. صبحانه شامل تکه های بزرگ نان برشته شده همراه با قهوه بود. سپس نوبت کار در باغ ها یا جنگل یا خانه می رسید.»iv

[توماس دی هارتمن] “آقای گورجیف می دانست که چگونه کار را بین مردم به گونه ای تقسیم کند که لحظه ای از دست نرود.” iii

[گلادیس الکساندر] «زندگی با سرعتی بسیار شتاب‌زده پیش رفت. طیف وسیعی از مشقات سنگین از آشپزخانه و ظروف قدیمی گرفته تا کارهای خانه و رختشویی، باغ گل و آشپزخانه، مراقبت از اسب، گاری، الاغ، گوسفند، بز، گاو و گوساله، مرغ، خوک‌ها و سگ‌ها.» vv

[چارلز نات] «از دوازده و نیم تا دو فرجه بود برای ناهار. چای ساعت چهار و شام ساعت شش و نیم بود. حرکات و رقص ها تا ده یا یازده دنبال می شد. در طول روز، آقای گورجیف با تک تک شاگردان صحبت‌های کلی و شخصی داشت.» vi

[جان بنت] «سخنرانی‌های گورجیف که همیشه در لحظات غیرمنتظره ایراد می‌شد، برای بسیاری از ما نقطات عطف زندگی در پریوره بود…»”v

Anna Butkovsky Hewitt (Student of Gurdjieff)

قلعه پریوره

Gurdjieff School - Institute Plaque

در مورد جاودانگی

یک بار شخصی پرسید که آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد.

[گورجیف] «برای اینکه بتوان از هر نوع زندگی آینده صحبت کرد، باید تبلور خاصی وجود داشته باشد، بایستی ترکیب خاصی از ویژگی های درونی انسان و همچنین استقلال خاصی از تأثیرات بیرونی وجود داشته باشد.i

جدال بین «بله» و «نه»

[گورجیف] «همه… راه‌های جاودانگی را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

  1. راه فقیر
  2. راه راهب
  3. راه یوگیi

راه فاکیر(فقیر) راه مبارزه با کالبد جسمانی است… راه راهب… راه عواطف دینی است، فداکاری دینی… و راه یوگی … راه معرفت است، راه ذهن.

همانطور که شما یک عضله را با تمرین، فراتر از توانایی طبیعی اش رشد می دهید، به همین صورت با مبارزه علیه کثرت مراکز پایین، وحدت را ایجاد می کنید. راه اول که این کار را از طریق مبارزه با بدن فیزیکی، مقاومت در برابر اصرار آن و فراتر رفتن از خطوط قرمز خیالی آن انجام می دهد، بسیار شبیه به یک ورزشکار حرفه ای عمل می کند. راه دوم این کار را از طریق قرار دادن تمام عواطف در معرض یک احساس والاتر مانند ایمان انجام می دهد. شما این را در زندگی رهبانی مسیحی می بینید. سومی این کار را از طریق نظم بخشیدن به ذهن انجام می دهد، و آن را مجبور می کند به جای خیال پردازی، تمرکز و مراقبه کند. این را در یهودیت می بینید.

Gurdjieff School - Chateau Prieure 01
Gurdjieff School - Chateau Prieure 02
[آلفرد اورریج] «به من گفته شد حفاری کنم، و از آنجایی که سال‌ها ورزش واقعی نداشتم، آنقدر از نظر جسمی رنج می کشیدم که به اتاقم، نوعی سلول، برمی‌گشتم و به معنای واقعی کلمه از خستگی گریه می‌کردم. هیچ کس، حتی گورجیف، به من نزدیک نشد. از خودم پرسیدم: «آیا این چیزی است که تمام زندگی ام را برای آن رها کرده ام؟ حداقل اون موقع یه چیزی داشتم حالا من چی دارم؟» وقتی در اعماق ناامیدی بودم و احساس می کردم دیگر نمی توانم ادامه دهم، عهد کردم که تلاش بیشتری کنم و درست در آن لحظه چیزی در من تغییر کرد. به زودی، من شروع به لذت بردن از کار سخت کردم، و یک هفته بعد گورجیف نزد من آمد و گفت: “اکنون، اوریج، فکر می کنم به اندازه کافی حفاری کردی، بریم کافه و قهوه بخوریم.”iv

Gurdjieff School - Chateau Prieure 03
Gurdjieff School - Chateau Prieure 04
Gurdjieff School - Institute Plaque
Gurdjieff School - Chateau Prieure 02
Gurdjieff School - Chateau Prieure 04
Gurdjieff School - Devas

فرشته ها (خدایان)

Gurdjieff School - Churning Butter

زنی که کره به هم می زند، نوشته ژان فرانسوا میله

وحدت درون

[گورجیف] «وحدت درونی از طریق «اصطکاک»، با مبارزه بین «بله» و «نه» در انسان به دست می‌آید. اگر انسان بدون کشمکش درونی زندگی کند، اگر همه چیز در او بدون مخالفت اتفاق بیفتد، اگر به هر کجا کشیده شود یا هر جا که باد می وزد برود، همان گونه که هست می ماند.»i

شاید مشهورترین نمونه مبارزه بین «بله» و «نه» از مهابهاراتا باشد. این صحنه به تفسیر خمر از هندوئیسم متمرکز است و این وسوسه انگیز است که در نظر بگیریم که اعضای جویندگان حقیقت گورجیف احتمالا از برخی از معابد باقی مانده آن، مانند انگکور وات بازدید کرده باشند.

نظم جهانی هندو بر تعادل بین خیر و شر متکی است. این تعادل به طور دوره ای مختل شده و وجود کل کیهان را به خطر می اندازد. در یکی از این دوره های افسانه‌ای، زمانی که شهد جاودانگی از بین می رود، ویشنو خدای نگهدارنده، به شیاطین و فرشته ها توصیه کرد که اقیانوس شیری را به هم بزنند. مقرر بود آنها از مار غول پیکر واسوکی به عنوان طناب هم زدن و از کوه ماندارا به عنوان میله هم زدن استفاده کنند.

هم زدن در خانواده های دنیای قدیم رایج بود. شما هیزم را برای شعله ور کردن آتش به هم می سایید و شیر را برای درست کردن کره به هم میزنید. بنابراین، ایده دگرگون کردن چیزی از طریق به هم زدن، ریشه در طبیعت دارد. با همین روش، انسان می‌تواند به وحدت و دوام درونی دست یابد: با مقاومت روشمند در برابر ضعف اصلی خود برای تأثیرگذاری بر یک هم زنش درونی.

[توماس دی هارتمن] «هر فعالیتی در کار به وضوح نشان داد که هدف هرگز نتایج بیرونی نبوده، بلکه هدف مبارزه درونی می باشد. به عنوان مثال، یک بار آقای گورجیف همه را فرستاد تا زمین را برای کشت سیفیجات آماده کنند، اما بعداً باغ رها شد.»iii

[گورجیف] «اگر مبارزه ای در انسان شروع شود، و به ویژه اگر مسیر مشخصی در این مبارزه وجود داشته باشد، به تدریج صفات دائمی شروع به شکل گیری می کند، انسان شروع به «تبلور» می کند.i

[توماس دی هارتمن] «در چنین لحظات تلاش مافوق بشری، باید شورش درونی ناشی از خستگی جسمانی را مهار کرد . چیزی که به من کمک کرد این بود که انگار از بیرون به خودم نگاه کنم و بخندم». iii

[گلادیس الکساندر] «[زندگی در قصر] در فضایی جوشان از سرعت و تنش، تعصب و امیدهای زیاد، با حملات اینرسی و انتقادات، اصطکاک پر جنب و جوش و رقابت‌های پر حرف ادامه داشت. این در واقع یک دیگ ذوب بود که برای کاهش ارزش ذاتی موادی که در آن می‌جوشند و میپزند، طراحی شده بود».”v

از طرفی غربی ها خوش می گذرانند . اما از آن طرف – از جانب گورجیف – او خود را تحت فشار و مسئولیت بسیار زیادی قرار داده است . وفادار به آموزه های خود، او مجسم مبارزه درونی، مخالفت با آسایش و راحتی است و از کوچکترین تلاشی دریغ نمی کند.

همه اینها بر دوش گورجیف است. او باید سرگرم کند. او باید به کار بگیرد. او باید سخنرانی کند. او باید ابزاری برای تامین مالی پیدا کند. او باید فواصل را پل بزند و اکتاوها را صعودی نگه دارد. بیایید در باغ یک آشپزخانه بسازیم . حالا حمام ترکی، حالا بیایید قسمتی از جنگل را پاک کنیم و غیره. در واقع، او مانند یک سرپرست است که مسئول یک پرورشگاه با تعداد زیادی کودک است، که توجه آنها را از یک فعالیت به فعالیت دیگر معطوف می‌کند، و اجازه نمی‌دهد در کسالت ویرانگر بیفتند . این، با سفر به آمریکا به اوج خود می رسد.

Gurdjieff School - Devas

فرشته ها (خدایان)

Gurdjieff School - Churning Butter

زنی که کره به هم می زند، نوشته ژان فرانسوا میله

Gurdjieff School - Asuras

آسوراها (شیاطین)

Gurdjieff School - Mount Mandara as Symbolic Rod

کوه ماندارا به عنوان چوب نمادین برای هم زدن

Gurdjieff School - Asuras

آسوراها(شیاطین)

Gurdjieff School - Mount Mandara as Symbolic Rod

کوه ماندارا به عنوان چوب نمادین برای هم زدن

Gurdjieff School in Carnegie Hall - Brochure 01

بروشور اجرای برنامه گورجیف در سالن کارنگی

سفر مدرسه گورجیف به آمریکا

در بهار سال 1924، گورجیف با 35 شاگرد- رقاص از پاریس به آمریکا سفر کرد، جایی که نمایشهای عمومی در نیویورک، فیلادلفیا، بوستون و شیکاگو برگزار خواهد شد.

[توماس دی هارتمن] «همه ما از رفتن به آمریکا بسیار خوشحال بودیم. همه، از جمله من، رویای جلوه های پیروزمندانه و مزایای بزرگی را در سر می پروراندیم که برای اجرای برنامه های آینده آقای گورجیف بسیار ضروری بود.iii

برنامه های گورجیف در آمریکا پربازدیدترین لحظه در زندگی حرفه ای اوست. گزارشگران در تابستان 1923 در فرانسه به موسسه دعوت شده بودند تا شاهد فعالیت های آن بوده، و برای ایجاد علاقه، قبل از تور، آنها را به آمریکا گزارش دهند.

Gurdjieff School in Carnegie Hall - Brochure 01
Gurdjieff School in Carnegie Hall - Brochure 02

Brochure of Gurdjieff’s Demonstrations in Carnegie Hall

[توماس دی هارتمن] «شب برنامه سالن مملو از آمریکایی های بسیار شیک بود. روزنامه‌نگاران و نویسندگان از سوی اوریج دعوت شده بودند».iii

[چارلز نات] «برای یک روز و نیم، روزنامه‌های نیویورک فضای خوبی به برنامه های اجرا شده، دادند. یکی ازسختگیرترین روزنامه‌های یکشنبه دو صفحه را با عکس‌ها و زیرنویس‌های خارق‌العاده به آن اختصاص داد…ظرفیت برنامه های بعدی تکمیل شد.»iv

این اقدام مشکل ساز است. رقص های مقدس برادران افسانه ای سارمونگ که هزاران سال مخفی نگه داشته شده بود، اکنون در سالن کارنگی به نمایش گذاشته شده است. آیا می توانیم انتظار داشته باشیم که مخاطب در هر موقعیتی برای آنچه می بیند ارزش قائل شود؟

[توماس دی هارتمن] «با گذشت زمان، تعداد افراد کمتر و کمتری در بین مخاطبان ما حاضر می شد و ما چشم‌انداز دیگری نداشتیم… واقعیت [دیدار ما از آمریکا] با مشکلات آمیخته شد… مثل همیشه با آقای گورجیف، هدف یک تور موفقیت آمیز نبود، بلکه کار و تلاش روزانه روی خودمان در شرایط دیگر بود – ساده‌ترین و محقرترین شرایط زندگی و غذا در محیطی با مجلل‌ترین وسوسه‌انگیزترین امکانات.»iii

چالش خط سیر گورجیف این است که باید به صعود ادامه داد. هر پروژه جدید باید بر پروژه قبلی برتری داشته باشد و توقف و رها شدن آن را توجیه کند . اکنون چه اقدامی می تواند در ادامه برنامه های پیروزمندانه در آمریکا باشد؟

Gurdjieff School in Carnegie Hall - Brochure 02

تصادف خودروی گورجیف

در تابستان سال 1924، گورجیف پس از بازگشت به فرانسه، به تنهایی از پاریس به فونتنبلو رانندگی می کرد که یک تصادف رانندگی تقریباً مرگبار می کند.

این یک لحظه مهم برای گورجیف، پیروانش و موسسه بود. بحث های داخلی زیادی در مورد اینکه آیا این ممکن است خودزنی یا به عبارت دیگر خودکشی در کار بوده باشد، وجود خواهد داشت . با توجه به مسئولیت‌های فراوان و فعالیتهای شدیدی که گورجیف در چندین سال گذشته از خود داشت، افتادن روی چرخ مطمئناً امکان ساده‌تری است . در هر صورت، با توجه به ابتکارات مجدد دائمی پروژه‌های جدید به هزینه پروژه‌های متروکه قدیمی و چالش‌های مالی بی‌پایان، ما از مشاهده پایان آن با یک تصادف، شگفت‌زده نمی‌شویم – هرچند که انتظار نداشتیم این کار به این معنا باشد.

[چارلز نات] «آمبولانس رسید. گورجیف را با برانکارد بیرون آوردند، سرش باند پیچی شده بود. او بیهوش بود، اما زمزمه می کرد: “خیلی مردم، خیلی ها.” او را به طبقه بالا به اتاقش بردند.»iv

[توماس دی هارتمن] «در آن چند شب اول آقای گورجیف بی حرکت، کاملاً ساکت و بدون هیچ نشانه ای از هوشیاری دراز کشیده بود.»iii

[اولگا دی هارتمن] «حتی نوشیدن برای او ممکن نبود. فقط لب هایش را با پارچه مرطوب خیس کردیم… بعد از روز سوم یا چهارم دکترها گفتند که خطری جانش را تهدید نمی کند… بالاخره روز ششم چشمانش را باز کرد. او به همسرش زنگ زد و از او پرسید: “من کجا هستم؟»iii

[چارلز نات] «این که چنین حادثه ای ممکن است برای گورجیف اتفاق بیفتد برای ما شوک آور بود. برخی فکر می کردند که او باید آسیب ناپذیر باشد و از قانون تصادف، رها باشد.iv

با پرستاری مادر و همسرش، گورجیف برخلاف انتظارات پزشکی، بهبودی آهسته و دردناکی طی می کند.

[چارلز نات] «سکوت در پریوره حاکم شد. ما با صدای آهسته صحبت می کردیم. زنگ در ناقوس دیگر به صدا درنمی آمد. هیچ رقص و موسیقی در سالن مطالعه وجود نداشت و همگی با تمام وجود، آرزوی بهبودی گورجیف را داشتند … گویی چشمه اصلی یک دستگاه بزرگ شکسته بود و دستگاه با سرعت (اینرسی) خودش کار می کرد. نیرویی که زندگی ما را به حرکت در آورده از بین رفته بود. iv

[توماس دی هارتمن] «رفتار عجیب آقای گورجیف مدت زیادی به طول انجامید… در طول بیماری او، ما تنها بودیم و مجبور بودیم برای هر تصمیمی به خودمان متکی باشیم… به تدریج آشکار شد که اگرچه بدن او به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود، در درون، “جورجیوانچ”، “جورجیوانچ” باقی مانده است. نقش بازی کردن او تا حدی برای آزمایش این بود که ما تا چه حد می‌توانیم بدون او، کار او را ادامه دهیم.»iii

یک روز صبح خبر رسید که گورجیف می خواهد همه در سالن مطالعه جمع شوند…

[چارلز نات] «ما خودمان را دور او جمع کردیم… با صدایی آرام شروع به صحبت کرد، گاهی به انگلیسی گاهی به روسی. او گفت که می خواهد پریوره را منحل کند.»iv

[گورجیف] «دو روز دیگر، همه باید از اینجا بروند، فقط افراد خودم می‌مانند. مدت زیادی است که برای دیگران زندگی می کنم، حالا دیگر برای خودم زندگی می کنم. همه چیز اکنون متوقف شده است – رقص، موسیقی، کار. همه شما باید بروید.”iv

.

منابع

  1. در جستجوی معجزه آسا اثر پیتر دمیناویچ اوسپنسکی
  2. دیدگاههایی از زندگی واقعی اثر جورج ایوانوویچ گورجیف
  3. زندگی ما با آقای گورجیف نوشته توماس و اولگا دی هارتمن
  4. آموزش گورجیف: یک مجله دانش آموز نوشته چارلز استنلی نات
  5. گورجیف: ساختن یک دنیای جدید نوشته جان گودولفین بنت
ادامه مطلب:

قسمت اول:

گورجیف

I

قسمت دوم:

آموزش

I

قسمت چهارم:

آغاز

l

قسمت پنجم:

راه چهارم

l