سوال: من در حال اتمام خواندن کتاب اوسپنسکی در جستجوی معجزه آسا هستم و بسیار کنجکاو هستم که بدانم چرا اوسپنسکی گورجیف را ترک کرد. چرا تصمیم گرفت در مقطعی از او فاصله بگیرد و جدا کار کند؟ در این مورد، کتاب واضح نیست; من احساس می کنم که اوسپنسکی با گفتن حداقل ها از گورجیف محافظت می کند. آیا می توانید به من بگویید چه اتفاقی افتاده یا در این موضوع مرا به منابع دیگری راهنمایی کنید؟
اوسپنسکی در واقع در مورد اینکه چرا تصمیم به ترک گورجیف گرفت، به صورت حداقلی صحبت می کند. در متن کتاب در جستجوی معجزه آسا، گمان میکنم که اوبایستی به هدف خود از نوشتن کتاب بپردازد. اگر او در انتقاد از روشهای گورجیف، یا عذرخواهی طولانی برای اینکه چرا تصمیم به ترک او گرفت، غوطهور میشد، کل کتاب را با روح شایعات و دسیسه، آلوده میکرد و از عینیت دانش ارائهشده میکاست.
با این حال، بی میلی اوسپنسکی به صحبت در مورد اینکه چرا گورجیف را ترک کرد به خارج از کتاب هایش کشیده شده است. به ما گفته شده که او در مقطعی از اینکه درباره گورجیف سؤال می شد خسته شد و به شاگردانش خاطر نشان کرده که به آن اشاره نکنند. من گمان می کنم که برای او غیرممکن بود توضیح دهد که دقیقاً چه اتفاقی افتاده است. او این را در ‘در جستجوی معجزه آسا’ بیان می کند. زبان محدودیت هایی دارد. تجربه ای که در قالب کلمات بیان می شود نمی تواند زمان و مکانی را که در آن رخ داده است، نشان دهد. ما که آنجا نبوده ایم با تخیل خود جاهای خالی را پر می کنیم و واقعه اصلی را خراب می کنیم. با روحیه عینی ماندن، اغلب عاقلانه تر است که اصلاً صحبت نکنیم تا اینکه دری را به روی تحریف باز نکنیم.
آنچه اوسپنسکی در‘در جستجوی معجزه آسا’ به ما می گوید این است که شکاف تدریجی بود. در تابستان 1916، یک سال پس از ملاقات اوسپنسکی با گورجیف، گورجیف هشت تن از شاگردانش را برای کار متمرکزتر به خانه ای روستایی در فنلاند برد. این یک دوره مهم برای اوسپنسکی بود که درک او از کار را عمیق تر کرد و او را بسیار امیدوار کرد که بتواند با کمک گورجیف تغییرات درونی واقعی انجام دهد. وی پس از این گردهمایی نوشته:
[اوسپنسکی] “در این زمان تغییرات بسیار مشخصی در دیدگاههای من در مورد خودم، اطرافیانم، و بهویژه در مورد «روشهای عمل» شروع شد… آنها به هیچوجه با آنچه در فنلاند گفته میشد مرتبط نبودند، بلکه در نتیجه احساساتی که در آنجا تجربه کرده بودم، بودند…. در جایی در اعماق درونم، اصل باطنی غیرممکن بودن خشونت را درک کردم، یعنی بی فایده بودن ابزارهای خشونت آمیز برای رسیدن به هر چیزی.” i
حدود یک سال بعد، در سال 1917، گورجیف 13 نفر از شاگردان خود را به مدت شش هفته در اسنتوکی، در پایه کوههای قفقاز در روسیه گرد هم آورد. اوسپنسکی مجدداً دانش و روش های به اشتراک گذاشته شده در این گردهمایی را بسیار مهم دانست. او گفت: «برخی گزاره های کلی به ما داده شد که فکر میکردم بعداً میتوانیم با آنها هدایت شویم». اما با کمال تعجب، گردهمایی اسنتوکی پایانی ناگهانی و تلخ داشت:
[اوسپنسکی] «و ناگهان همه چیز تغییر کرد. گورجیف به دلیلی که به نظر من تصادفی بود و نتیجه اصطکاک بین برخی از اعضای گروه کوچک ما بود، اعلام کرد که تمام گروه را متفرق و کار را متوقف می کند».i
ناگفته نماند که این حادثه ضربه بزرگی برای همه دست اندرکاران بود. برای ما، که آنجا نبودیم، غیرممکن است که میزان ناامیدی ناشی از بی نتیجه ماندن سرمایهگذاری یک معلم را به خاطر دلایلی به ظاهر کم اهمیت درک کنیم. ما کمی بیشتر در مورد شرایط پشت پرده این پایان ناگهانی از دی هارتمن ها می آموزیم، که تنها افراد حاضر در اسنتوکی هستند که بعداً آن را در خاطرات خود بازگو می کنند:
[توماس دی هارتمن] «گورجیف تقریباً فراتر از تحمل، پتروف ( یکی دیگر از شاگردان، نه پیتر اوسپنسکی) را امتحان کرده بود. سرانجام پتروف دیگر نتوانست تحمل کند. خودش را فراموش کرد و با عصبانیت جواب آقای گورجیف را داد. آقای گورجیف برگشت و از خانه خارج شد و یک ساعت بعد اعلام شد که تمام کارهای بعدی باید برای همه متوقف شود زیرایکی از شاگردان ارشد خودش را به این شکل نسبت به معلمش عکس العمل نشان داده است».ii
[اوسپنسکی] «همه اینها مرا بسیار شگفت زده کرد. من نامناسب ترین لحظه را [فرصتی] برای “عمل” می دانستم، و اگر گفته گورجیف جدی بود، پس چرا کل کار را شروع شده بود؟ در این مدت هیچ چیز جدیدی در ما ظاهر نشده بود. و اگر گورجیف کار را با ما، همان گونه که بودیم شروع کرده بود، پس چرا او اکنون آن را متوقف می کند؟»i
ناامیدی طبیعی در درک گورجیف که منجر به پراکندگی کل گروه و توقف همه کارها می شد – همراه با درک قبلی اوسپنسکی از بی فایده بودن استفاده از خشونت – زمینه خوبی شد برای درک اینکه چرا شکاف ایجاد می شود.
[اوسپنسکی] «و من باید اعتراف کنم که اعتماد من به گورجیف از همان لحظه شروع به تزلزل کرد. این که موضوع چه بود و چه چیزی مرا به طور خاص برانگیخت، حتی در حال حاضر توضیحش برای من دشوار است. اما واقعیت این است که از این لحظه جدایی بین خود گورجیف و ایده هایش در من آغاز شد. تا آن زمان من آنها را از هم جدا نکرده بودم.» i
با ادامه رویدادها، شکاف بیشتر شد. در نهایت، اوسپنسکی تصمیم گرفت تمام ارتباط خود را با گورجیف قطع کند و به طور مستقل به کار خود ادامه دهد. متعاقباً بسیاری سعی کردهاند این شکاف را علی رغم عدم حضورشان در آنجا توضیح دهند. آنها پیچیدگی درگیری را – که خود اوسپنسکی اذعان داشت که بیانش برای او دشوار بود – به یک حکم سیاه و سفید کاهش دادند که یک طرف را تأیید و طرف دیگر را محکوم می کرد. برخی به نفع گورجیف حکم دادند و اعمال او را به روشهای منحصربهفرد و الهامبخش او نسبت دادند و مدعی شدند که اوسپنسکی، در بی بصیرتی فکریاش، درسی را که گورجیف قصد انتقال آن را داشت، از دست داده است. دیگران به نفع اوسپنسکی حکم دادند و رویدادهایی مانند انحلال ناگهانی گروه اسنتوکی را دلیلی بر این دانستند که گورجیف بداخلاق، خشن و زیاده خواه است و شاگردانش نمی توانند به روش های او تن دهند. وقتی آنجا نبودیم، آنچه را که دوست داریم ببینیم، میبینیم. ما جاهای خالی را پر می کنیم تا مطابق با تصویر خیالی خودمان باشد.
به هر حال، کنار گذاشتن میراث گورجیف و اوسپنسکی به دلیل اختلاف نظرشان، بیرون انداختن نوزاد با آب حمام است. ما مجبور به نتیجه گیری اوسپنسکی هستیم: ما باید پیام را از پیام رسانان آن جدا کنیم. خود گورجیف همیشه تاکید می کرد که آموزش او ریشه در سنت های باستانی دارد قسمت دوم جوینده حقیقت تلاش می کند تا نشان دهد که بسیاری از این موارد هنوز به طور گسترده در دسترس هستند: مسیحیت، بودیسم، یهودیت و غیره. سهم منحصر به فرد گورجیف دو گونه بود: او معنای اصلی آنها را به شیوه ای نو و قابل دسترس ارائه کرد و ابزارهای عملی برای تأیید آن معنا را ارائه داد. هنگامی که یک ایده را تأیید می کنیم، آن را از پیام رسانش جدا می کنیم و آن را متعلق به خود می کنیم.
.
سوال: آیا تا به حال به ذهن شما خطور کرده است که از ملاقات با گورجیف پشیمان شوید؟
اوسپنسکی: هرگز. چرا؟ من خیلی از او گرفتم. من همیشه از خودم بسیار سپاسگزارم که بعد از شب اول از او پرسیدم دفعه بعد کی می توانم ببینمش. اگر نمی پرسیدم الان اینجا نمی نشستیم.
سوال: اما شما دو کتاب بسیار درخشان نوشتید.
اوسپنسکی: آنها فقط کتاب بودند. من بیشتر می خواستم. من چیزی برای خودم می خواستم.iii
منابع
- در جستجوی معجزه آسانوشته پیتر اوسپنسکی
- زندگی ما با آقای گورجیف نوشته توماس و اولگا دی هارتمن
- رونوشتهای جلسات اوسپنسکی از کتابخانه ییل
در سال های 2022/24، BePeriod یک مستند کامل درباره جورج گورجیف خواهد ساخت.
© BePeriod