قسمت سوم: مدرسه
ناآرامی های اجتماعی گورجیف را از رسمی کردن کار خود باز می دارد…
جنگ داخلی روسیه (1917 – 1923)
دفترچه راهنمای موسسه گورجیف در تفلیس
موسسه رشد هماهنگ انسان
تلاش های غیررسمی گورجیف برای تأسیس مدرسه
در سال 1919 او اولین تلاش خود را برای تأسیس مدرسه ای در تفلیس، گرجستان، تحت عنوان “مؤسسه رشد هماهنگ انسان” انجام داد. برای برانگیختن علاقه محلی، یک آگهی با اطلاعات زیر منتشر می شود:
با مجوز وزیر آموزش ملی، “موسسه رشد هماهنگ انسان” بر اساس سیستم جورج ایوانوویچ گورجیف در تفلیس افتتاح می شود. این موسسه کودکان و بزرگسالان از هر دو جنس را می پذیرد. تدریس صبح و عصر انجام خواهد شد. موضوعات مورد آموزش عبارتند از: ژیمناستیک در انواع (ریتمیک، طبی و غیره) ، تمریناتی برای رشد اراده، حافظه، توجه، شنیدن، تفکر، احساسات، غریزه و غیره.i
[پیتر اوسپنسکی] «به این موضوع این هم اضافه شد که سیستم گورجیف قبلاً در بمبئی، اسکندریه، کابل، نیویورک، شیکاگو، کپنهاگ، استکهلم، مسکو و اسنتوکی فعالیت می کرد. در انتهای دفترچه، در فهرستی از «معلمان متخصص» مؤسسه، نام خودم را دیدم.»i
جنگ داخلی روسیه (1917 – 1923)
انقلاب اکتبر(1917)
شک و تردیدهایی در شاگردان ایجاد می شود
بیشتر اقدامات گورجیف شاگردانش را متعجب می کند. از همان ابتدا، مانورهای او یا برای شاگردانش یا تعجب آور است یا طوری هدایت میشوند که برای آنها غیرقابل درک است. در مورد “مؤسسه رشد هماهنگ انسان”، او سخنرانی خود را با لحنی تجاری به نمایش می گذارد که در ذهن بسیاری از پیروان او غیرموجه است. ایده ها و روش ها باید خودشان حرف بزنند. با درک این موضوع، شکافهایی بین او و برخی، به ویژه اوسپنسکی، آغاز میشود که به فاصله گرفتن خود ادامه میدهند و در نهایت از گورجیف جدا میشوند و گروههای مستقلی را در لندن تأسیس میکنند.
[پیتر اوسپنسکی] « بدیهی است گورجیف که با توجه به شرایط بیرونی مجبور بود به کار خود نوعی شکل ظاهری بدهد، [اما] من چندان مشتاق برنامه “مؤسسه رشد هماهنگ انسان”… که شکل ظاهریش تا حدودی در ماهیت یک کاریکاتور بود، نبودم».i
گورجیف و اوسپنسکی تقریبا سال 1915
انقلاب اکتبر (1917)
گورجیف و اوسپنسکی تقریبا 1915
تفلیس، گرجستان
جایگاه اولین موسسه گورجیف
روشهای مدرسه گورجیف
رقاصان معبد، بایون، کامبوج
شروع یک کشیش (از نمایش های شاگردان گورجیف در تئاتر شانزلیزه، دسامبر 1923)
تخصص معلم
[گورجیف] «مدرسه عمومی وجود ندارد. فقط مدارس خاص وجود دارد. هر معلم یا مرشد در یک چیز تخصص دارد. یکی ستاره شناس، دیگری مجسمه ساز، سومی موسیقیدان. و همه شاگردان هر معلم باید قبل از هر چیز موضوعی را که معلم در آن تخصص داشته است مطالعه کنند.»i
یکی از تخصص های گورجیف رقص مقدس بود. او در شرح زندگی نامه خود از سفرهایش، در کتاب “ملاقات با مردان برجسته”، از علاقه خاصی به رقصهایی با مقاصد مختلف در طول دو دهه جستجوی خود یاد می کند.
بسیاری از معابد باستانی، به ویژه معابد شرقی، رقص مقدس را در برنامه خود گنجانده بودند. این رقص ها معمولاً توسط دخترانی اجرا می شد که در سنین جوانی به معبد وقف می شدند و بطور ویژه برای این اهداف آموزش می دیدند. این حرکات به نوعی مجسمه و نقاشی راکد و بی جان معبد را زنده می کرد. به عنوان مثال، در معابد هندو، تقریباً تمام داستانهای اصلی از طریق رقص هندی نقل میشد و در بسیاری از معابد باقیمانده هنوز هم میتوانیم مجسمهها و نقش برجستههایی از رقصندگان را پیدا کنیم که در این حالتها بی حرکت مانده اند.
هنگامی که گورجیف برای اولین بار کار خود را در روسیه در سال 1914 تبلیغ کرد، آن را در قالب یک باله به نام مبارزه جادوگران تبلیغ کرد. در تابستان 1916، در جریان گردهمایی فنلاند، گورجیف وضعیتها و حرکات فیزیکی را به شاگردان خود نشان داد. اما تنها در سال 1919، زمانی که طراح صحنه الکساندر سالزمن و همسرش معلم رقص ژان سالزمن به او ملحق شدند، توانست این نمایش ها را به درستی اجرا کند.
مدرسه باید شکل بیرونی داشته باشد. شما باید شاگردان را زیر سایه یک کار بیرونی خاص دور هم جمع کنید. تنها در این صورت است که کار از تئوری به عمل سوق داده می شود. تخصص معلم به عنوان وسیله ای برای این کار عمل می کند. از طریق آن، شاگردان می توانند تعامل داشته باشند، ویژگی های خود را نشان دهند، و آنها را فراتر از حیطه آرامش خود، به سطوح جدید سوق دهند.
رقاصان معبد، بایون، کامبوج
دراویش چرخان، قسطنطنیهl
شروع یک کشیش (از نمایش های شاگردان گورجیف در تئاتر شانزلیزه، دسامبر 1923)
دراویش چرخان، قسطنطنیه
گورجیف در مورد “ضعف اصلی”
[گورجیف] «روش مؤسسه یک روش ذهنی است، یعنی به ویژگی های فردی هر شخص بستگی دارد. تنها یک قاعده کلی وجود دارد که می تواند برای همه اعمال شود: مشاهده خود»ii
[توماس دی هارتمن] “آقای گورجیف به ما گفت که برای هر یک از ما کاملاً ضروری است که ضعف اصلی خود را پیدا کنیم، ضعفی که تمام ضعفهای بعدی احمقانه و طنز ما حول آن می چرخند.”iii
[گورجیف] «هر انسانی ویژگی خاصی دارد که تمام «شخصیت کاذب» او حول آن می چرخد. انسان به تنهایی نمی تواند این ضعف اصلی را پیدا کند. این عملا یک قانون است. معلم باید این ویژگی را به او نشان دهد و بگوید که چگونه با آن مبارزه کند… پس کار شخصی هر انسان عبارت است از مبارزه با این نقص اصلی.»”i
[پیتر اوسپنسکی] «گورجیف در تعریف ویژگیها بسیار ماهر بود… هرگاه کسی با تعریفی که گورجیف از “ویژگی اصلی” او ارائه میکرد مخالف بود، همیشه میگفت که این واقعیت که آن فرد با او مخالف است نشان میدهد که او (گورجیف) درست میگوید.» “i
[گورجیف] «مبارزه با ضعف اصلیِ خود، مهمترین بخش کار است و باید در عمل پیش رود، نه در گفتار. برای این منظور معلم به هر فردی تمرینات مشخصی را می دهد که انجام آنها نیاز به غلبه بر ویژگی اصلی خود دارد. وقتی انسان این تمرینات را انجام می دهد، با خودش مبارزه می کند و روی خودش کار می کند. اگر از کارها دوری کرد، سعی کرد آنها را انجام ندهد، به این معنی است که یا نمی خواهد یا نمی تواند کار کند.»i
در سال 1921 گورجیف مؤسسه خود را تعطیل و به آلمان نقل مکان کرد. در سال 1922 به انگلستان رفت. در اینجا، اوسپنسکی قبلاً به این کار علاقه نشان داده ، و علیرغم محفوظات شخصی او در مورد روش های گورجیف، به نظر می رسد که پتانسیل همکاری وجود دارد. اما دولت بریتانیا اقامت گورجیف را رد می کند. در همان سال، او به فرانسه رفته و یک قلعه در آوون نزدیک فونتنبلو خریداری می کند. در اینجا، گورجیف بهترین شانس خود را برای رسمی کردن فعالیت های خود در اروپا خواهد داشت.
گورجیف قلعه پریوره را دایر می کند
قلعه پریوره
[توماس دی هارتمن] «این خانه یک عمارت بازسازیشده قرن هفدهم یا هجدهم بود که زمانی صومعهای برای پیشینیان بوده است، به همین خاطر به آن Prieuré می گفتند.»iii
قلعه در حال خراب شدن است. حالا مرمت آن مورد توجه گورجیف و پیروانش قرار گرفته است.
[چارلز نات] «زندگی روزمره ما از روالی پیروی می کرد که مرتباً تغییر می کرد. ساعت شش و نیم زنگ بیدار باش از برج به صدا درمی آمد. صبحانه شامل تکه های بزرگ نان برشته شده همراه با قهوه بود. سپس نوبت کار در باغ ها یا جنگل یا خانه می رسید.»iv
[توماس دی هارتمن] “آقای گورجیف می دانست که چگونه کار را بین مردم به گونه ای تقسیم کند که لحظه ای از دست نرود.” iii
[گلادیس الکساندر] «زندگی با سرعتی بسیار شتابزده پیش رفت. طیف وسیعی از مشقات سنگین از آشپزخانه و ظروف قدیمی گرفته تا کارهای خانه و رختشویی، باغ گل و آشپزخانه، مراقبت از اسب، گاری، الاغ، گوسفند، بز، گاو و گوساله، مرغ، خوکها و سگها.» vv
[چارلز نات] «از دوازده و نیم تا دو فرجه بود برای ناهار. چای ساعت چهار و شام ساعت شش و نیم بود. حرکات و رقص ها تا ده یا یازده دنبال می شد. در طول روز، آقای گورجیف با تک تک شاگردان صحبتهای کلی و شخصی داشت.» vi
[جان بنت] «سخنرانیهای گورجیف که همیشه در لحظات غیرمنتظره ایراد میشد، برای بسیاری از ما نقطات عطف زندگی در پریوره بود…»”v
قلعه پریوره
در مورد جاودانگی
یک بار شخصی پرسید که آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد.
[گورجیف] «برای اینکه بتوان از هر نوع زندگی آینده صحبت کرد، باید تبلور خاصی وجود داشته باشد، بایستی ترکیب خاصی از ویژگی های درونی انسان و همچنین استقلال خاصی از تأثیرات بیرونی وجود داشته باشد.i
جدال بین «بله» و «نه»
[گورجیف] «همه… راههای جاودانگی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
- راه فقیر
- راه راهب
- راه یوگیi
راه فاکیر(فقیر) راه مبارزه با کالبد جسمانی است… راه راهب… راه عواطف دینی است، فداکاری دینی… و راه یوگی … راه معرفت است، راه ذهن.
همانطور که شما یک عضله را با تمرین، فراتر از توانایی طبیعی اش رشد می دهید، به همین صورت با مبارزه علیه کثرت مراکز پایین، وحدت را ایجاد می کنید. راه اول که این کار را از طریق مبارزه با بدن فیزیکی، مقاومت در برابر اصرار آن و فراتر رفتن از خطوط قرمز خیالی آن انجام می دهد، بسیار شبیه به یک ورزشکار حرفه ای عمل می کند. راه دوم این کار را از طریق قرار دادن تمام عواطف در معرض یک احساس والاتر مانند ایمان انجام می دهد. شما این را در زندگی رهبانی مسیحی می بینید. سومی این کار را از طریق نظم بخشیدن به ذهن انجام می دهد، و آن را مجبور می کند به جای خیال پردازی، تمرکز و مراقبه کند. این را در یهودیت می بینید.
فرشته ها (خدایان)
زنی که کره به هم می زند، نوشته ژان فرانسوا میله
وحدت درون
[گورجیف] «وحدت درونی از طریق «اصطکاک»، با مبارزه بین «بله» و «نه» در انسان به دست میآید. اگر انسان بدون کشمکش درونی زندگی کند، اگر همه چیز در او بدون مخالفت اتفاق بیفتد، اگر به هر کجا کشیده شود یا هر جا که باد می وزد برود، همان گونه که هست می ماند.»i
شاید مشهورترین نمونه مبارزه بین «بله» و «نه» از مهابهاراتا باشد. این صحنه به تفسیر خمر از هندوئیسم متمرکز است و این وسوسه انگیز است که در نظر بگیریم که اعضای جویندگان حقیقت گورجیف احتمالا از برخی از معابد باقی مانده آن، مانند انگکور وات بازدید کرده باشند.
نظم جهانی هندو بر تعادل بین خیر و شر متکی است. این تعادل به طور دوره ای مختل شده و وجود کل کیهان را به خطر می اندازد. در یکی از این دوره های افسانهای، زمانی که شهد جاودانگی از بین می رود، ویشنو خدای نگهدارنده، به شیاطین و فرشته ها توصیه کرد که اقیانوس شیری را به هم بزنند. مقرر بود آنها از مار غول پیکر واسوکی به عنوان طناب هم زدن و از کوه ماندارا به عنوان میله هم زدن استفاده کنند.
هم زدن در خانواده های دنیای قدیم رایج بود. شما هیزم را برای شعله ور کردن آتش به هم می سایید و شیر را برای درست کردن کره به هم میزنید. بنابراین، ایده دگرگون کردن چیزی از طریق به هم زدن، ریشه در طبیعت دارد. با همین روش، انسان میتواند به وحدت و دوام درونی دست یابد: با مقاومت روشمند در برابر ضعف اصلی خود برای تأثیرگذاری بر یک هم زنش درونی.
[توماس دی هارتمن] «هر فعالیتی در کار به وضوح نشان داد که هدف هرگز نتایج بیرونی نبوده، بلکه هدف مبارزه درونی می باشد. به عنوان مثال، یک بار آقای گورجیف همه را فرستاد تا زمین را برای کشت سیفیجات آماده کنند، اما بعداً باغ رها شد.»iii
[گورجیف] «اگر مبارزه ای در انسان شروع شود، و به ویژه اگر مسیر مشخصی در این مبارزه وجود داشته باشد، به تدریج صفات دائمی شروع به شکل گیری می کند، انسان شروع به «تبلور» می کند.i
[توماس دی هارتمن] «در چنین لحظات تلاش مافوق بشری، باید شورش درونی ناشی از خستگی جسمانی را مهار کرد . چیزی که به من کمک کرد این بود که انگار از بیرون به خودم نگاه کنم و بخندم». iii
[گلادیس الکساندر] «[زندگی در قصر] در فضایی جوشان از سرعت و تنش، تعصب و امیدهای زیاد، با حملات اینرسی و انتقادات، اصطکاک پر جنب و جوش و رقابتهای پر حرف ادامه داشت. این در واقع یک دیگ ذوب بود که برای کاهش ارزش ذاتی موادی که در آن میجوشند و میپزند، طراحی شده بود».”v
از طرفی غربی ها خوش می گذرانند . اما از آن طرف – از جانب گورجیف – او خود را تحت فشار و مسئولیت بسیار زیادی قرار داده است . وفادار به آموزه های خود، او مجسم مبارزه درونی، مخالفت با آسایش و راحتی است و از کوچکترین تلاشی دریغ نمی کند.
همه اینها بر دوش گورجیف است. او باید سرگرم کند. او باید به کار بگیرد. او باید سخنرانی کند. او باید ابزاری برای تامین مالی پیدا کند. او باید فواصل را پل بزند و اکتاوها را صعودی نگه دارد. بیایید در باغ یک آشپزخانه بسازیم . حالا حمام ترکی، حالا بیایید قسمتی از جنگل را پاک کنیم و غیره. در واقع، او مانند یک سرپرست است که مسئول یک پرورشگاه با تعداد زیادی کودک است، که توجه آنها را از یک فعالیت به فعالیت دیگر معطوف میکند، و اجازه نمیدهد در کسالت ویرانگر بیفتند . این، با سفر به آمریکا به اوج خود می رسد.
فرشته ها (خدایان)
زنی که کره به هم می زند، نوشته ژان فرانسوا میله
آسوراها (شیاطین)
کوه ماندارا به عنوان چوب نمادین برای هم زدن
آسوراها(شیاطین)
کوه ماندارا به عنوان چوب نمادین برای هم زدن
بروشور اجرای برنامه گورجیف در سالن کارنگی
سفر مدرسه گورجیف به آمریکا
در بهار سال 1924، گورجیف با 35 شاگرد- رقاص از پاریس به آمریکا سفر کرد، جایی که نمایشهای عمومی در نیویورک، فیلادلفیا، بوستون و شیکاگو برگزار خواهد شد.
[توماس دی هارتمن] «همه ما از رفتن به آمریکا بسیار خوشحال بودیم. همه، از جمله من، رویای جلوه های پیروزمندانه و مزایای بزرگی را در سر می پروراندیم که برای اجرای برنامه های آینده آقای گورجیف بسیار ضروری بود.iii
برنامه های گورجیف در آمریکا پربازدیدترین لحظه در زندگی حرفه ای اوست. گزارشگران در تابستان 1923 در فرانسه به موسسه دعوت شده بودند تا شاهد فعالیت های آن بوده، و برای ایجاد علاقه، قبل از تور، آنها را به آمریکا گزارش دهند.
Brochure of Gurdjieff’s Demonstrations in Carnegie Hall
[چارلز نات] «برای یک روز و نیم، روزنامههای نیویورک فضای خوبی به برنامه های اجرا شده، دادند. یکی ازسختگیرترین روزنامههای یکشنبه دو صفحه را با عکسها و زیرنویسهای خارقالعاده به آن اختصاص داد…ظرفیت برنامه های بعدی تکمیل شد.»iv
این اقدام مشکل ساز است. رقص های مقدس برادران افسانه ای سارمونگ که هزاران سال مخفی نگه داشته شده بود، اکنون در سالن کارنگی به نمایش گذاشته شده است. آیا می توانیم انتظار داشته باشیم که مخاطب در هر موقعیتی برای آنچه می بیند ارزش قائل شود؟
[توماس دی هارتمن] «با گذشت زمان، تعداد افراد کمتر و کمتری در بین مخاطبان ما حاضر می شد و ما چشمانداز دیگری نداشتیم… واقعیت [دیدار ما از آمریکا] با مشکلات آمیخته شد… مثل همیشه با آقای گورجیف، هدف یک تور موفقیت آمیز نبود، بلکه کار و تلاش روزانه روی خودمان در شرایط دیگر بود – سادهترین و محقرترین شرایط زندگی و غذا در محیطی با مجللترین وسوسهانگیزترین امکانات.»iii
چالش خط سیر گورجیف این است که باید به صعود ادامه داد. هر پروژه جدید باید بر پروژه قبلی برتری داشته باشد و توقف و رها شدن آن را توجیه کند . اکنون چه اقدامی می تواند در ادامه برنامه های پیروزمندانه در آمریکا باشد؟
تصادف خودروی گورجیف
در تابستان سال 1924، گورجیف پس از بازگشت به فرانسه، به تنهایی از پاریس به فونتنبلو رانندگی می کرد که یک تصادف رانندگی تقریباً مرگبار می کند.
این یک لحظه مهم برای گورجیف، پیروانش و موسسه بود. بحث های داخلی زیادی در مورد اینکه آیا این ممکن است خودزنی یا به عبارت دیگر خودکشی در کار بوده باشد، وجود خواهد داشت . با توجه به مسئولیتهای فراوان و فعالیتهای شدیدی که گورجیف در چندین سال گذشته از خود داشت، افتادن روی چرخ مطمئناً امکان سادهتری است . در هر صورت، با توجه به ابتکارات مجدد دائمی پروژههای جدید به هزینه پروژههای متروکه قدیمی و چالشهای مالی بیپایان، ما از مشاهده پایان آن با یک تصادف، شگفتزده نمیشویم – هرچند که انتظار نداشتیم این کار به این معنا باشد.
[توماس دی هارتمن] «در آن چند شب اول آقای گورجیف بی حرکت، کاملاً ساکت و بدون هیچ نشانه ای از هوشیاری دراز کشیده بود.»iii
[اولگا دی هارتمن] «حتی نوشیدن برای او ممکن نبود. فقط لب هایش را با پارچه مرطوب خیس کردیم… بعد از روز سوم یا چهارم دکترها گفتند که خطری جانش را تهدید نمی کند… بالاخره روز ششم چشمانش را باز کرد. او به همسرش زنگ زد و از او پرسید: “من کجا هستم؟»iii
[چارلز نات] «این که چنین حادثه ای ممکن است برای گورجیف اتفاق بیفتد برای ما شوک آور بود. برخی فکر می کردند که او باید آسیب ناپذیر باشد و از قانون تصادف، رها باشد.iv
با پرستاری مادر و همسرش، گورجیف برخلاف انتظارات پزشکی، بهبودی آهسته و دردناکی طی می کند.
[چارلز نات] «سکوت در پریوره حاکم شد. ما با صدای آهسته صحبت می کردیم. زنگ در ناقوس دیگر به صدا درنمی آمد. هیچ رقص و موسیقی در سالن مطالعه وجود نداشت و همگی با تمام وجود، آرزوی بهبودی گورجیف را داشتند … گویی چشمه اصلی یک دستگاه بزرگ شکسته بود و دستگاه با سرعت (اینرسی) خودش کار می کرد. نیرویی که زندگی ما را به حرکت در آورده از بین رفته بود. iv
[توماس دی هارتمن] «رفتار عجیب آقای گورجیف مدت زیادی به طول انجامید… در طول بیماری او، ما تنها بودیم و مجبور بودیم برای هر تصمیمی به خودمان متکی باشیم… به تدریج آشکار شد که اگرچه بدن او به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود، در درون، “جورجیوانچ”، “جورجیوانچ” باقی مانده است. نقش بازی کردن او تا حدی برای آزمایش این بود که ما تا چه حد میتوانیم بدون او، کار او را ادامه دهیم.»iii
یک روز صبح خبر رسید که گورجیف می خواهد همه در سالن مطالعه جمع شوند…
[چارلز نات] «ما خودمان را دور او جمع کردیم… با صدایی آرام شروع به صحبت کرد، گاهی به انگلیسی گاهی به روسی. او گفت که می خواهد پریوره را منحل کند.»iv
[گورجیف] «دو روز دیگر، همه باید از اینجا بروند، فقط افراد خودم میمانند. مدت زیادی است که برای دیگران زندگی می کنم، حالا دیگر برای خودم زندگی می کنم. همه چیز اکنون متوقف شده است – رقص، موسیقی، کار. همه شما باید بروید.”iv
Sources
- در جستجوی معجزه آسا نوشته پیتر دمیناویچ اوسپنسکی
- دیدگاه هایی از زندگی واقعینوشته جورج ایوانوویچ گورجیف
- زندگی ما با آقای گورجیف نوشته توماس و اولگا دی هارتمن
- آموزه های گورجیف: مجله دانش آموز نوشته چارلز اتنلی نات
- گورجیف: ساختن یک دنیای جدید نوشته جان گودولفین بنت
قسمت پنجم:
راه چهارم
قسمت چهارم:
رازآموزی (تشرف)
قسمت دوم:
آموزش
قسمت اول:
گورجیف
© BePeriod